نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

کودک معمولاً چند ماه قبل از آمدن به مدرسه با محیط آن آشنا می‌شود. بسیاری از آموزشگاهها در بهار هر سال برای کودکانی که پاییز همان سال آموزش را آغاز می‌کنند زمانی را در نظر می‌گیرند تا از مدرسه دیداری داشته باشند. این دیدار گاه انفرادی و گاه گروهی، بین ساعات درس یا بعد از آن است. آنها با شکل ظاهری مدرسه و کلاس آشنا می‌شوند و ضمن دیدار می‌توانند مواد و لوازم موجود در کلاس را، مدتها قبل از آغاز آموزش، بررسی و وارسی کنند. مهمتر از همه این که به آنها فرصتی داده می‌شود تا با مربیّانی که در آینده با آنها تماس خواهند داشت دیداری داشته باشند زیرا معلّم مسؤول کلاس احتمالاً معلّم آینده کودک خواهد بود.
این آشناسازی برای والدین نیز فرصتی پیش می‌آورد تا از خواسته‌ها و برنامه‌های مدرسه آگاه شوند. با استفاده از این فرصت آنها می‌توانند، چند ماه قبل از آن که فرزندشان آموزش رسمی را آغاز کند، او را آن طور که باید آماده کنند.
زمان آغاز مدرسه برای اکثر کودکان فصل پاییز است. ورود همزمان گروهی کودک به کلاس مشکلاتی را برای معلّم ایجاد می‌کند. یکی از مشکلات ناآشنائی همه آنان با منابعی که در دسترس آنهاست و نیز مراحلی است که باید بتدریج طی کنند. مشکل دیگر واکنشهای کاملاً فردی آنها نسبت به این تجربه جدید است. عده‌ای محیط آموزشی تازه را نشاط انگیز و با روح می‌بینند، به چالش با آن برمی‌خیزند، بی درنگ در کند و کار غوطه ور می‌شوند و بند بند موقعیت جدید را می‌آزمایند. عده‌ای دیگر از کودکان از تازه بودن محیط به هراس می‌افتند و از تماس با افراد یا اشیاء می‌گریزند.
معلّمان باید علاوه بر توجه به واکنش کودکان نسبت به موقعیت جدید آموزشی، از عکس العمل والدین نیز غافل نمانند. برخی والدین ترجیح می‌دهند کودک را بی درنگ در آموزشگاه رها کنند تا او بطور مستقل با رویدادها مواجه شود. بعضی به علت فراغت خاطری که در نتیجه رها کردن فرزند در مهد کودک به دست می‌آورند احساس گناه می‌کنند. واکنش عدّه‌ای دیگر در «تسلیم» فرزندانشان با تردید توأم است. برای بسیاری از والدین تحمل این واقعیت مشکل است که فرزندشان می‌تواند مستقل از آنها عمل کند. به تصوّر برخی از آنها مدرسه رفتن کودک مُسن بودن والدین را می‌رساند.
هنگامی که کودک از منطقه‌ای به منطقه دیگر منتقل می‌شود مشکلات متعددی برایش پیش می‌آید زیرا در محل جدید امنیت خاطر کمتری احساس می‌کند. او که مدتها در محیط قبلی خود از محبت همسایگان برخوردار بوده است محله جدید را بیگانه و خصومت آمیز می‌یابد و این امر مشکلات دیگری به وجود می‌آورد.
این وضعیتی است که معلم در نخستین روز مدرسه با آن روبروست. او خود نیز ممکن است مسأله ساز باشد. یک معلّم تازه کار بیش از معلّم با تجربه نسبت به خود و کلاس خود نامطمئن است و آن را اضطراب آور احساس می‌کند، علت آن است که معلّم کارآزموده با موقعیت خو گرفته و خود را برای رویارویی با مشکلات آماده کرده است. اما همه معلّمان ممکن است در برخورد با کودکان و کلاس نوعی احساس بیگانگی و عدم اطمینان داشته باشند، یعنی عیناً همان احساسی که کودکان دارند.
به اعتقاد بسیاری از معلّمان، اگر سال با ثبت نام نوبتی کودکان آغاز شود و در هفته اول هر روز بخشی از آنها به کلاس بیایند مشکل تغییر محیط برای معلّم و کودک آسان خواهد شد. معلّم معمولاً هر روز با یک سوم کودکان روبروست. سه گروه، طیّ چند روز اوّل، به نوبت یا گاه همه با هم در کلاس حاضر می‌شوند. اگر حضور آنها نوبتی باشد فایده‌اش آن است که هر سه گروه به اندازه‌ی مساوی در مدرسه حضور می‌یابند، ولی از یک سو ممکن است گروه اول، که در دو روز بعد حاضر نبوده‌اند، به هنگام بازگشت احساس بیگانه بودن کنند.
اگر معلّم در آغاز سال هر روز با یک گروه کوچک کار کند می‌تواند به نیاز هر کودک توجه داشته باشد. در این صورت ترس کودک از کار با عده زیادی از کودکان دیگر کاهش می‌یابد. معلّم نیز می‌تواند مستقیماً با کودک در تماس باشد و او را با مقرّرات مدرسه آشنا کند.
بسیاری از مشکلات آشناسازی کودک با آموزشگاه در کلاس درجه بندی نشده بطور مشخص کاهش می‌یابد. اگر هر سال فقط با تعدادی اندک یک گروه تشکیل شود، معمولاً به آشناسازی نیازی نیست زیرا آنها با معلّم، اتاق و موقعیت کلی کلاس آشنا هستند. کودکان آشناتر نیز کودکان کوچکتر و جدیدتر را راهنمایی می‌کنند. از این طریق مشکلات معلّم نیز کمتر می‌شود. از آنجا که او بسیاری از کودکان را از سال قبل می‌شناسد، قادر است بهتر عمل کند؛ روابط از قبل ایجاد شده است، تنها باید آن را گسترش دهد.
کودکان بطور طبیعی نمی‌دانند در مدرسه چه رفتاری داشته باشند، با مقررات و نظامی که برای آنهاست آشنایی ندارند. معلّم باید با تلاشی آگاهانه اعمال و مقررات ناآشنا را به آنها بیاموزد. بهتر است طی روزهای اول کار خود را با برنامه‌ای نمونه، هرچند بشکلی ساده، آغاز کند. او می‌تواند در هر تغییر مرحله و قبل از شروع فعّالیّت جدید آنچه را که پیش خواهد آمد برای کودکان توضیح دهد. فعّالیّتهای تازه نظیر مرتّب کردن وسایل در آخر وقت یا آماده شدن برای ترک مدرسه را می‌توان بشکل عملی نشان داد. تنها یک بار نمایش یک فعّالیّت کافی نیست زیرا آنها از طریق بارها تکرار قادر خواهند بود با نحوه اجرای اعمال بطور کامل آشنا شوند و در پاسخ به توقعات مدرسه آسودگی خاطر پیدا کنند. اگر برنامه آموزش دارای نوعی ثبات باشد، عاملی می‌شود که کودکان اعمال ثابت را فرا گیرند و در نتیجه به پیش بینی یک روز آموزش کمک کنند. این پیش بینی و ثبات به کودک احساس ایمنی می‌دهد؛ و ادامه آن مبنایی برای اعمال او می‌شود نه آنکه نظامی باشد که او برده وار از آن تبعیّت کند.
معلّمان، ضمن توجه به وضع کودکان، والدین آنها را نیز باید در نظر داشته باشند. در برخی مدارس از والدین می‌خواهند فرزند خود را تا بیرون کلاسی بیاورند و بلافاصله مدرسه را ترک گویند. امروزه در بسیاری از مهد کودکها به والدین توصیه می‌شود در اولین روز کودک خود را تا آموزشگاه همراهی کنند و نزد او بمانند تا تغییر وضع از خانه به مهد کودک برای او عادی شود. در این حالت، پدر یا مادر میان خانه و موقعیت جدید کودک پلی ایجاد می‌کنند، فرزند آنها خود را رها شده احساس نمی‌کند یا محیط مدرسه را جایی کاملاً جدا از خانه نمی‌بیند. گرچه عده‌ای از والدین نمی‌توانند فرزند خود را به مدرسه بیاورند و کنار او باشند، ولی این کار بسیار مطلوب است. معلّم می‌تواند برای جدا کردن پدر یا مادر از فرزند از او بخواهد مدت کوتاهی را به صرف چای در بخش دیگری از مدرسه بگذراند. کودک معمولاً می‌تواند دوری کوتاه مدت والدین را تحمل کند. شاید جداسازی او از پدر یا مادر مستلزم زمان بیشتری باشد.
منبع مقاله :
اسپادک، برنارد؛ (1379)، آموزش در دوران کودکی، ترجمه محمّدحسین نظری نژاد، مشهد: شرکت به نشر، چاپ نهم